! سلام دوستان مجازی ام می خواهم در این پست در باره ای چیزی بنویسم که بیشتری از جوانان علاقه دارند. دوست دارم این موضوع را در قالب یک داستان کوتاه برای علاقه مندان بیان کنم. در شهر مجازی ما دختری جوانی بود که خیلی زیبا روی و خوش اخلاق بود همگی از او به خوبی یاد می نمودند دخترک در دل خود دنیای نازک و خیال انگیزی داشت و اسمش گلناز بود. گلناز در یک خانواده ای مذهبی بزرگ شده بود و شرم و حیا را از نسلهای قبلش به ارث برده بود او در عین اینکه همه را در حد انسان دوست می داشت اما حریم ارتباطش را به شدت پاس می داشت روزی جوانی در دل یک پارک زیبا به گشت و گذار می پرداخت و لختی هم کتابهایش را تورق می نمود و مطالبی از آن را در دل می مرور می کرد ناگهان چشمش به دخترکی افتاد که آن برتر مثل او کتابهای دوره آخر دبیرستانش را مرور می نمود در همین لحظه شوری در دل جوانک افتاد که می خواست با دخترک زیبا هم صحبت شود لکن به خود جریت چنین کاری را نمی داد راستش جوانک که اسمش آرش بود شیدای آن دیدار لحظه ای آن دختر زیبا شده بود. از آن سوی دخترک نیز متوجه آرش شده بود اما گفتم که سخت پایبند ارزشهای خودش بود ولی احساس می کرد که چیزی در درونش اورا به جوان نزدیک می کند در یک لحظه تمامی وجودش رعشه برداشته بود و از شرم به خود می لرزید که ناگهان جوانک را مقابل خود دید جوان سلام کرد و دورتر از دخترک اما در مقابل وی نشست دخترک آرام و با صدای لرزان جواب جوانک را داد اما از جایش بلند شد و راه افتاد آرش به سختی توانست یک کلمه را بر زبان آورد که اگر اجازه بدهید.... ولی دخترک رفت و در نور زیبایی خود محو شد آرش ماند و دنیای به هم ریخته اش او که آدم خانواده داری بود در دل خود گفت باید کاری کرد و به سوال دلش پاسخی قانع بخشی بدهد لذا سریع راه افتاد و دخترک را تادم منزلش بدون اینکه او چیزی بفهمد، دنبال نمود و آدرس خانه او را در دل سپرد فردایش آمد دید که دخترک با پدرش به طرف دانشگاه میرود جوانک به تعقیبش ادامه داد همینکه پدر دخترش را جلوی دانشگاه رساند بازگشت تا به سرکارش در اداره برود. آرش با ترس و لرز جلوی پدر دختر آمد و سلام کرد پدر گلناز که مردی موقری بود جواب سلام آرش را داد و آرش شروع نمود به من من ... که پدر دخترک متوجه شد و با آرامی گفت پسرم متوجه هستم گلناز دخترم همه چیز را برایم تعریف نموده است آرش مات و مبهوت ماند و در دل خود نام زیبای گلناز را مرور می کرد ! آخر تا آن لحظه که آرش اسم دخترک را نمی دانست. ناگهان با صدای آرام و اطمنان بخش پدر دختر به خود آمد که: پسرم! قطعا آدرس ما را می دانید با پدر و مادر تشریف بیاورید آرش با صدای بلند گفت :خدایا شکرت! بقیه داستان را در پست بعدی مینگارم.
روز پنج شنبه ساعت پنج عصر بود که من وعلی تصمیم گرفتیم گزارشی از شهر "علی اباد" تهیه کنیم. اخرشنیده بودیم که علی اباد شهر است. اما ندیده بودیم! رفتیم تا بلیط سفررا تهیه کنیم لکن؛ نمی دانستیم برای کجا ؟
زیرا همه شنیده بودند "علی اباد" شهر است اما ندیده بودند! به هر صورت، به بلیط فروشی نزدیکترین ترمینال شهر،مراجعه کردیم وقتی از بلیط فروش، جویاشدیم؛خنده ی معناداری کرد وباتعجب گفت: شما هم شنیده ایدعلی اباد شهراست وهیچ نگفت !! بعد ازآن، ازهرکس جویای بلیط می شدیم سرتکان میدادند و باچشمان درشتشا ن، زل زل نگاه می کردند وبس! ترمینال را بدون بلیط رها ساختیم و به منزل بازگشتیم.
اما؛ من ودوستم، تصمیم خود را گرفته بودیم؛ باید دراین سفر می رفتیم حتا بدون وسیله!! این گزارش مخاطبان خاص خود را داشت. آخرازشما چه پنهان،! همه شنیده بودند علی اباد شهراست اما ندیده بودندکه ....؟
بالاخره درساعت پنج صبح روز 5/5/1385 من وعلی با موتور گازی بسمت شهرعلی اباد، حرکت کردیم . جاده ی علی آباد از اسما ن شهرتا شهراسمان امتداد یافته بود. اطراف ان، بادرختان سرسبز وگلهای نرگس ، یاس ویاسمن پوشید ه بود و فضای عطرآگینی را به وجود آورده بود.
سفرازآسمان شهرما، تا شهرآسمانی علی ابا د، درنظر، راه طولانی و دورودرازی بود.اما با یک چشم به هم زد ن من و علی، به دروازه ی شهرعلی اباد، رسیدیم. تابلوی بزرگی خوش امد گویی به شهر را نمایش می داد ومن وعلی، ازخوشحالی درپوست خود، نمی گنجیدیم زیرا؛ شا ید برای اولین با ر، ما دیده بود یم که علی اباد شهراست!.پلیس راه ازما کارت شناسایی خواست، با خود گفتم: خدایا
مگر علی اباد ، هم کارت شناسایی میخواهد ؟ درجواب پلیس گفتم : ما خبرنگاریم ! او نگاه تندی به من کرد و باخود زیر لب ارام گفت : که افغانی نباشی؟ از پلیس راه گذشتیم وارد شهر شدیم . درشهر باادم های دیگری مواجه بودیم؛ انسان های صادق، ساده و صمیمی که دود ماشین وصداهای دلخراش کارخانه های بزرگ، هنوز، هویت انسانی انان، را مسخ نکرده بود به معنی واقعی کلمه انها همه انسان بودند رنگ ها درنظر انها معنای منفی نداشت، قیافه ها تداعی کننده ی جداییها نبود. دردرون شهر، برج بلندی به عنوان نماد " وحدت" انسان ها ساخته شده بود که به نام برج وحدت خوانده می شد.از فرازاین برج بلند،زیبا وراست قامت، عالم و ادم را دردهکده های جهانی می شد نظاره کرد.?
من و علی که خود را بدلیل دوری از فضای تربیتی وفرهنگی ان شهر، بیگانه می پنداشتیم از استقبال گرم وخوبی های بی حدو حصر ان مردم، پاک شرمنده می شدیم!من باخودم بدلیل سوال پلیس،کلنجار میرفتم؛ که شاید تبعید شدگان شهر آسمانند!یانه آدمهای دنیای مادونند که تادروازه شهرآسمانی..نفوذ کرده اند.
خلاصه بعد از صرف ناهار، درمحفل باشکوهی که شهردار، ترتیب داده بود وارد بزرگترین مدرسه ی شهر شدیم تاازانجا برای مخاطبان خود، گزارشی تهیه کنیم . مدرسه ی شهر در حدود 200نفر محصل داشت واز کشورهای مختلف درانجا سفر کرده بودند. اساتید مدرسه ، لباس سفید و بلندی می پوشیدند وکلاه بزرگ سبز، برسر داشتند؛ ولی شاگردان، همه لباسهای ابی برتن نموده وکلاهای سفید بر.. !. یکی ازاساتید بنام مدرسه، استاد "پرهیز" بود اولین سوال من، از" پرهیز" ان بود که استاد، دلیل این رنگهای لباس وکلاه برچیست ؟ استاد پاسخ می دهد که سفیدی لباس اساتید، به معنی وارستگی وکمال معنوی انان است اما کلاه بلند و سبز، سرسبزی درخت فکرو اندیشه ی این شهر رامی رساند که درافکار دانشمندان ان وجود دارد . اما شاگردان؛ که کلاه سفید برسردارند؛ به معنی پاکی ومستعد بودن انان، برای یادگیری است. اینکه ابی می پوشند به دلیل ارزوی عمیق انان برای اموختن وتلاش وافر، برای فراگیری وکمال است.در این شهر آرمانی آنچه از اهمیت والا برخوردار است کسب دانش وعلم به اضافه حلم، میباشد تمامی مردم باسواد وتحصیلکرده اند، آموختن وآموختاندن بر زن ومرد، واجب میباشد. یکی از ساکنان شهر آسمانی بمن گفت : جوانان ما؛ قبل ازآنکه ازدواج نمایند؛ تحصیلات خود را بپایان میرسانند اگر جوانی بدلیل مشکلات نتواند ادامه تحصیل دهد، در دوران تاهل، به ادامه تحصیل پرداخته وآنرا بپایان میرساند زیرا؛کسب علم ودانش واجب است مثل اعمال وتکالیف فردی دیگر،که؛ هر فرد در روز آنرا جهت ادامه حیات انجام
میدهد.تعاون وهمکاری در علی آباد مثال زدنی میباشد
آنچنان روح همکاری در دل وجان زندگی آدمهای این شهر، رسوخ نموده که هیچ کاری روی زمین، نمی ماند .تمامی مردم در ساعتهای معین، سر کارمیروند وبا انظباط تمام، کارهای خود را انجام میدهند. احساس مسئولیت،نظم در انجام وظیفه، صمیمیت وشادابی، ایثار وازخود گذشتگی ویژگی اصلی، اخلاقی ورفتاری این مردم است که هر فردی تازه وارد ومسافر، را، بشدت، تحت تاثیر قرار میدهد?
اری گزارش ما به پایان میرسید ومن وعلی، در اندیشه بازگشتن، بشهر خویش بودیم؛ ناچار، برای برگشتن، بسراغ وسیله ای نقلیه خود رفتم تا آنرا راه بیندازم. در همین هنگام، انبوه ازمشتاقان وشیفتگان دانش،یعنی همان شاگردان مدرسه شهر،همانند نگین انگشتر، بدورمن وعلی حلقه زده بودند وهرکدام چیزی میگفتند وسوالی از"دنیای مادون" میکردند؛وعلی هم به جواب آنان،میپرداخت که شاگردی باقامت آراسته وچشمان بادامی ولب خندان، بمن گفت :اگر خواستید به شهرتان برگردید ؛درجامه ی علم اموزان درایید؛ تا بر با ل فرشتگان، شما را ببرند . من نگاهی به علی کردم وگفتم : مگر ممکن است؟ استاد؛ که به کناری ایستاده بود گفت:آری ممکن است؛ شما جامه ی طلبگی برتن کنید ودر کسوت عالمان درآیید تا فرشتگان، با ل های خود را درزیر قدم هایتان پهن کنند وشما را در شهرتان برساند . پنج ساعت بعد در شهر خودمان بودیم.آری گزارش ماپنج تاپنج بود. پایان
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیهی مجمع علما و طلاب جاغوری به مناسبت دومین دورهی انتخابات پارلمانی
وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره آل عمران آیه 104)
بدون تردید در نظام های دمکراتیک و مردم سالار، مجلس قانون گذاری یکی از نهادهای مهم و تأثیر گذار به حساب آمده و رکن اساسی قدرت را در سامان سیاسی و ساخت اجتماعی کشورها تشکیل میدهد. باتوجه به مواد 90 و 91 قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان که وظایف و اختیارات قابل توجهی را به این نهاد واگذار کرده است، مجلس نمایندگان و شورای ملی در نظام موجود از جایگاه ممتاز و نقشی ویژه برخوردار گردیده است. اما در عینیت زندگی سیاسی، این نقش دو گانه و چند بعدی است، به گونهای که هم میتواند در راستای احقاق حقوق ملت، حفظ و توسعهی حقوق و آزادیهای مردم، انکشاف حقوق شهروندی، احیای عدالت اجتماعی، بسط مصالح و منافع ملی و... به کار گرفته شود و هم در جهت استقرار و استمرار استبداد اکثریت به کار رفته و در مسیر هموار کردن نا برابریها و نابرد باریهای اجتماعی عمل نموده و توجیهگر ظلم مستمر و ستم سیستماتیک و... در لباس قانون شود.
از اینرو انتخابات پارلمانی در کشور نیز اهمیت مضاعف یافته و به اندازهی نقش و جایگاه اصل پارلمان، مهم، حساس و سرنوشت ساز میباشد آنسانکه امروزه به مسأله اصلی در حیات سیاسی ما تبدیل شده و با سرنوشت جمعی ما گره خورده است. لذا هرنوع تصمیم گیری، انتخاب و عملکرد ما در این رابطه، ضمن این که مبین خرد جمعی و عقلانیت سیاسی ما است، بر نحوه زندگی و سرنوشت جمعی مردم نیز مؤثر میباشد.
بنابر این مجمع علما و طلاب جاغوری با درک وظایف و رسالت دینی، ملی و انسانی خود و احساس مسئولیت در قبال سرنوشت جمعی و سیاسی مردم، با تاسی از فرمایش پیامبر اسلام محمد(ص) : کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، با عبرتگیری از تجارب تلخ و ناموفق گذشته در عرصهی مبارزات انتخاباتی؛ با درک حساسیت و اهمیت مسأله انتخابات و آگاهی از جایگاه پارلمان در نظام سیاسی کشور و با تأکید بر نقش تاریخی مردم مسلمان جاغوری در عرصه های مهم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور و با آگاهی از اهمیت بیداری و هوشیاری مردم در شکلگیری معادلات سیاسی و اجتماعی و با تأکید بر دوری از تجزیه و تضییع آراء، مواضع رسمی خود را به شرح زیل اعلام میدارد:
1. از تمامی مردم مسلمان افغانستان به ویژه مردم شریف غزنی و جاغوری برای حضور فعال، آگاهانه و هوشیارانه در عرصه های انتخاباتی و حق تعیین سرنوشت، دعوت مینماید.
2. برای احقاق حقوق ملت به تناسب جمعیت و اخذ نتیجه مناسب، از همهی مردم شریف درخواست میشود به هر شکل ممکن از تکثر کاندیداها و تشتت آراء که قطعا همانند گذشته عامل عدم موفقیت ما خواهد بود، خود داری و جلوگیری نمایند و بدین منظور از همهی مردان و زنان، فرهنگیان، علما، دانشجویان، معلمان، متعلمان، ریشسفیدان، متنفذین و سایر اصناف انتظار میرود که تلاش ها و همکاریهای لازم را در این زمینه مبذول دارند.
3. مجمع علما و طلاب جاغوری با درک حساسیت موجود و جلوگیری از تجزیه و تضییع آراء مردم، از معرفی و حمایت از کاندیدای مشخص خود داری میکند و خاضعانه تمامی مردم شریف، متدین و آگاه را به وحدت، همدلی و درک شرایط ویژه و حساس فعلی در انتخابات پارلمانی دعوت میکند.
4. از ملت متدین، هوشیار و اگاه درخواست میشود که برای دست یابی به حقوق انسانی خود اشخاص لایق، با صلاحیت، آگاه، شجاع، مدیر، دلسوز و خدمتگذار را حمایت و انتخاب نمایند تا نمایانگر وجاحت، شخصیت و شعور جمعی آنان در پارلمان کشور بوده باشد.
مجمع علما و طلاب جاغوری
مورخه 31 / 1 / 1389.
زبان دین کلامی است اما زبان رسانهای تصویری است هرچیزیکه کلامی است اگر به تصویر درآید ناچاراً تعین مییابد و تعین یابی محدودیت آفرین است از همین رو دین محدود و محصور میگردد.
حتا افراد مثل «نیل پستمن» معتقد است هر پیام که از طریق تلویزیون ارایه شود آن پیام فاسد میشود. البته دیدگاههای مخالف هم وجود دارد. که اینطوری نیست. و رسانه میتواند متناسب با فهم مخاطبان دین را ارایه دهد.
گذشته از آن "پستمن" به نقل از «جاک ایلول» میگویند تلویزیون یک اسطوره است و جزء واقعیت زندگی امروز است افسانه است که واقعیت آن را همه قبول دارند. اصولاً دنیای امروز، دنیایی رسانه است و بحث دین هم ، بحث تنها مسلمانان نیست دنیای مسیحیت، سالها است که در ارتباط رسانه و دین کار میکنند. فیلم «مصایب مسیح» را وقتی میبینید تا آن اندازه به دین و رسانه پرداخته است که معرفت انسانها را نسبت به دین ارتقاء میدهد درست است برخی گفتهاند که روایات ما با تلقی ایکه از مسیح در این فیلم شده است، سازگار نیست. در حالیکه خود سازندهای این فیلم استرالیایی است و گفتهاند که براساس تلقی استرالیای نوشته است.
مطالعات مربوط به دین و رسانه در دنیای مسیحیت مطرح شده است و مسیحیت بدلیل که دراروپا مطرح شده ورسانه هم در اروپا ظهور کرد و مسیحیت هم میخواستند از این رسانه استفاده کند.
جالب است که اولین چاپ کتاب دراروپا کتاب مقدس بود و اولین پیام که از رادیو پخش گردید هم پیام دین بود. این نشان میدهد که رابطهای بسیار جدّی میان دین و رسانه وجود دارد.
بلی پروتستانها بدلیل که روشنفکر بودند بیشتر مبحث رسانه را طرح کرده بودند و تعداد از کلیساییان بودند که میگفتند رسانه پیامش دینی نیست. و سازگاری با دین ندآرد.
در ایران بعد از انقلاب اسلامی بحث دینیشدن رسانهها مطرح شده است و شاید در کشورهای اسلامی اولین کشور بوده باشد که به این موضوع پرداخته است.
ادامه دارد........

سلام دوستان مجازی !
عزیزان امده ام تا حضورم را در این فضای مجازی اعلام نمایم آری فقط اعلام حضور است مطلب های بعدی شاید تا اندازه ای جدی دنبال شود. دوست دارم موضوع این وبلاگ را مطالب دینی و رسانه ای پوشش دهد.